خصوصيات و تفکرات رژيم هاي طاغوتي


 





 
پاسخ مقام معظم رهبري(مدظله العالی):
ايدئولوژي سلطنت همان چيزي است كه شما در همه ي سلطنت هاي دنيا با انواع و اقسامش مشاهده مى كنيد؛ يعنى استبداد، بهره مندي هاي اختصاصى و زورگويى آنجايى كه به زورگويى نياز داشته باشند. يك روز هم پيدا مى شود كه همين انوشيروان - كه سعى كردند اسم او را عادل بگذارند - در يك روز دهها هزار مزدكى را به قتل مى رساند، به خاطر يك كينه شخصى از دوران جوانى! نقل مي كنند كه دوره جوانى پدر قباد گفت به پاي مزدك بيفت (چون قباد، مريد مزدك بود) هنوز بوي گند پاي مزدك در شامه ي من هست و حالا كه به سلطنت رسيدم انتقام مى گيرم، نه از خود مزدك از دهها هزار مزدكى!
ما براي پادشاهان صفوي ارزش و اعتباري قايليم چون پيرو مكتب اهل بيت (ع) بودند و استقلال و تماميت ارضى ايران را حفظ كردند. اما شما ببينيد همين شاه عباس كه يك چهره ي برجسته است چه قدر ظلم ناشى از خودكامگى محض كرده است. اين قدر از خويشاوندان خود را كشت و كور كرد كه بعضى ها مجبور شدند برخى از شاهزاده هاي صفوي را به گوشه اي ببرند و گم و گور کنند تا شاه از وجود آنها مطلع نباشد مثلا دستور داد چهار پسر امام قلى خان را سر ببرند و جلوي او بگذارند در صورتى كه امام قلى خان جزو افرادي بود كه به صفويه خيلى خدمت كرده بود. جزو خذام قديمى صفويه و سرداران و سياستمدارهاي صوفيه بود. اما به خاطر وجود ديكتاتوري و استبداد در شاه اين بلا سر او آمد.
ظلم و جور مخصوص محمدرضا و رضاخان نبود چه قبل از اسلام و چه حتى بعد از آمدن اسلام. اسلام در مدينه به معناي واقعى كلمه متضمن آزادي و به تعبير امروز ما مردم سالاري بود.

در مدينه و زادگاه و پايگاه نبوت اين طور بود. اما در، مناطق دوردستى كه فلان سردار اموي در خراسان يا اصفهان و يا فارس مشغول حكومت بود اين خبرها وجود نداشت بلكه هر سرداري براي خود يك پادشاه مستبد بود و هر كاري مى توانست مي كرد البته ايمان مردم ايران به اسلام به خاطر اين شخصيت ها و اين سردار نبود به خاطر پيام اسلام بود كه
خود، داستان و ماجراي ديگري دارد. آن وقت سلطنت كه در ايدئولوژي استبداد يك ركن ذاتى بود از صد سال پيش به اين طرف، آفت هاي ديگري هم پيدا كرده بود كه يكى از آنها وابستگى بود و ديگري فساد اطرافيان و درباريان بود، فساد جنسى، فساد اخلاقى و فسادهاي فراوان مالى. اينها براي مردم و شاه قدرت مطلقه بودند اما در مقابل بيگانگان تسليم و مطيع براي مردم ايران؛ شاه بودند اما در مقابل بيگانگان تسليم و مطيع بودند. به آنها ديكته مى شد، نه به وسيله يك رئيس جمهور بلكه به وسيله سفير! سفير انگليس به دربار مراجعه مي كرد و مى گفت مصلحت شما اين است كه اين طور باشد، شاه هم مى فهميد (مصلحت شما اين است) يعنى چه! در كنار وابستگى مطلق و مطيع بودن در مقابل بيگانگان بى كفايتى هم كه الى ماشاءالله وجود داشت. 1

پي‌نوشت‌ها:
 

1.بيانات مقام معظم رهبري در سفر به استان اصفهان، سال 1382
 

منبع:www.khamenei.ir